مست عرق | ... | |
عرق تُنگ بلورین تنت مستم کرد عطر آهویی ناف ختَنت مستم کرد دیگران از عرق و می به فلاکت افتند من بیچاره رواق بدنت مستم کرد سرِ انگشتی عسل گاه کند زنده مرا عسل ناب دوچشم خفنت مستم کرد عرب از حب رطب گوید و من از خرما رنگ خرمایی موی فشنت مستم کرد مست می گردم و خواهم شداز این پس مستم دور هم باشی وگویم سخنت مستم کرد
[شنبه 1398-01-10] [ 06:01:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|